جدول جو
جدول جو

معنی او آری - جستجوی لغت در جدول جو

او آری
اداری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ایالت (= کانتون) با مساحت 1075 کیلومتر مربع و جمعیت 28556 تن از کشور سویس، کرسی آن آلتدورف، قسمت آلپی آن یخچالهای طبیعی و مراتع دارد، رود ویس در آن سرچشمه میگیرد و دره اش جنگلی و چمن زار است، وقایع افسانه تل در اینجا روی داده، در 1291م، اوری و شویتس و اونتروالدن اتحادیه ای تشکیل دادند که هستۀ مرکزی کشور سویس شد، (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ ی ی)
جمع واژۀ آری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آری شود، (اصطلاح اصولی) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا بر مره یا تکرار دارد. و رجوع به کفایهالاصول آخوند خراسانی شود
لغت نامه دهخدا
ترکی گشنی (گشن در پارسی به نرینه ای می گویند که آماده بارور کردن مادینه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو آوری
تصویر نو آوری
خلق
فرهنگ واژه فارسی سره
آبیاری
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه تیغی
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخه، قیچی مخصوص تراشیدن پشم، قیچی پشم چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
به هنگام شب
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی که با آن شاخ گاو را بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
آبی که به سمت خزانه ی آسیاب هدایت شود، پاروی قایق
فرهنگ گویش مازندرانی
ابنی، بن قل، زیرآبی، شنای زیرآب
فرهنگ گویش مازندرانی
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی
اوتل
فرهنگ گویش مازندرانی
آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی
آش او
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ی کوچکی که از اطراف ده گذردرودخانه، رودباراز دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از گیاهان دارویی که در کنار نهرها و چشمه ها روید، تره ی
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف آب خوری
فرهنگ گویش مازندرانی
شنا بازی در آب، آب تنی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرآبی، شنای زیرآب، زود به زود حمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشی روزانه ی شالیزار جهت کنترل و تقسیم آب، میرابی، آبیاری
فرهنگ گویش مازندرانی
آبریز شیروانی ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرآب روئک
فرهنگ گویش مازندرانی
تاووسک
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل قطع کردن آب شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
آبگیر حوضچه ی طبیعی، تخته ی نازک، اوگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرز اولیه ی شالیزار، مرز آبی
فرهنگ گویش مازندرانی
منی، آب حاوی نطفه ی مرد
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرآب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی علفی که در کنار چشمه ها می روید
فرهنگ گویش مازندرانی
تره ی آبی، گیاهی که در کنار جویبارها و چشمه ها می روید و مصرف.، آبشار ترهtere هم گویند، آبشار کوچک ناشی از ریزش آب از ناودان چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی